بررسی تطبیقی روح و جاودانگی آن در هندوئیسم و اسلام

با تکیه بر اوپانیشادها و قرآن کریم

دانشجو:   محمد رضا افروغ

   چکیده :

 حقیقت این است که تفکر و اندیشه جاودانگی و جاوید بودن همواره همزاد و همراه بشر بوده و هست، و اگر عمر این مسئله مهم را جویا شویم شاید بتوان گفت که قدمتی به اندازه طول عمر انسان دارد . مسئله جاودانگی را از منظرهای مختلف بررسی کرده اند ، و ما بر آنیم که از منظر کتاب آسمانی قرآن و اوپانیشادهای کهن یعنی دو اثر مهم و مقدس اسلام و هندو به آن بپردازیم.  در قرآن کریم توجه خاص و مکرری به مسئلۀ روح شده است و از آن به عنوان نفس مطمئن نام برده شده است. این حقیقت وجودی را هنگام مرگ از انسان باز می ستانند تا در سرائی که در خور این نعمت عظیم است جاوید باقی بماند ، البته در قرآن کریم در کنار توجه به روح انسان ، به جسم اوهم توجه شده است . در ادیان ابراهیمی ، خلقت انسان امری جدای از سایر موجودات است و مرحله کمال خلقت به آفرینش انسان اختصاص داده شده است ." اما در اوپانیشادهای کهن فقط به انسان کلی و کیهانی (پوروشه) توجه شده است که به عنوان روح و منشاء اصلی جهان در نظر گرفته می شود . خود حقیقی و باطنی انسان (آتمن) تنها در وحدت و وصال همیشگی با برهمّا معنا می یابد و جنبه مادی انسان (پرکریتی)چندان موضوعیتی ندارد و مهم جلوه نمی کند .[1]"

   واژگان کلیدی : قرآن کریم ، اوپانیشادها ، روح ، آتمن ، برهما

مقدمه :

   "  در تاریخ اندیشه دینی رویکردهای مختلفی در ادیان گوناگون در باب جاودانگی بیان گردیده است . هر یک از ادیان از منظر خود به این امر نظر کرده است و سعی داشته اند تا در اثبات جاودانگی قدمی بردارند . در میان همه این رویکردها و نظرات ، دلایل قرآن کریم و اوپانیشادها در هندوئیسم جلوه گری خاصی دارند چرا که ادله آنان در این باب متنوع و مستدل می باشند ، خصوصاآانجا که قرآن کریم سخن می گوید[2]" . نوعاً افراد فراوانی یافت می شوند که پذیرش یک امر را در گرو اقامه استدلال قوی بر اثبات آن می دانند . بحث جاودانگی هم در این گیر و دار قرار گرفته است و عدّه ای نیز با ارائه دلایل و استدلال هائی راه اثبات آن را اقامه داشته اند . ما در این مطالعه ، ابتدا به تاریخچه اعتقاد به روح و ارتباط آن با بررسی جاودانگی می پردازیم و بعد از آن مسئله روح ، جاودانگی و معاد را از میان آیات قرآن کریم جستجو و تبیین می کنیم . در کنار این بررسی به تحلیل و بررسی نظرات هندوئیسم خصوصاً در اوپانیشادها می پردازیم و آراء این دین کهن و آن کتاب سراسر رمز و راز را در باب جاودانگی جویا می شویم . در ادامه باید گفت : این پرسش های مهم در ارتباط با جاودانگی بررسی و تحلیل خواهد شد : آیا قرآن کریم حیات پس از مرگ را بطور جاوید مورد تاکید و تایید قرار داده است ؟آفرینش انسان از نگاه قران و اوپانیشادها چگونه است ؟معاد از دیدگاه قرآن کریم و اوپانیشادها چگونه به تصویر کشیده می شود ؟جسم آدمی در قیامت چگونه توسط این دو منبع متصور است ؟

 شاید بتوان از نحوه دفن مردگان در میان انسان های اولیه ، نوعی اعتقاد به زندگی پس از مرگ را دریافت  کرد . آنها با آدابی ساده مرده را در نزدیکی پناهگاهی که در زمان حیات متوفی در آن به سر می برده ، دفن می کردند ، آن گاه در گودال مرده آلات و افزار سنگی ، زیور آلات ویژه زنان و غذاهای گوناگونی را قرار می دادند .در مصر باستان شاید بتوان گفت توجه به خلود از مهمترین ویژگی های تمدن آنان می باشد . مصریان بر این عقیده بودند که با رفتن " کا " [3] بدن از هم می پاشد ، لذا زندگی پس از مرگ تنها در صورتی امکان پذیر است که بدن پس از مرگ حفظ شود . به همین منظور بدن های مردگان مومیایی می شدند .آنجا که دوستان " گیلگمش " [4] پس از طی وقایعی سخت و دشوار را می خوانیم در می یابیم که در تمدن بین النهرین اعتقاد به زندگی پس از مرگ چقدر واضح و آشکار خودنمایی می کند . هر چند ، مردمان تمدن بین النهرین با دیدی منفی به زندگی پس از مرگ می نگرند چرا که فکر می کردند هر انسانی پس از مرگ به دوزخی در زیر زمین با نام " آرالو " می رود که مسئول آن الهه ای بنام " ارشکیگال " [5] می باشد." هردوت " تاریخ نگار یونانی گواهی می دهد که ایرانیان باستان هم بطور قوی به زندگی پس از مرگ عقیده داشته اند . با ظهور آیین زردتشت در ایران ، اعتقاد به جاودانگی جلوه ای دیگر می یابد . در منابع مختلف زردتشت هم چون " گاثاها " [6]،  یشت ها[7] ، وندیداد[8] و ارداویراف نامه [9] رد پای زندگی پس از مرگ به چشم می خورد .

 

خاستگاه تفاوت آراء در باب جاودانگی

شاید از ما پرسش شود که علت پرداختن به بحث جاودانگی چیست ؟اگر بخواهیم پاسخی جامع و مستدل ارائه دهیم باید گفت اولاً : علاقه به جاودانگی با حیات بشر عجین گشته و هر کس در هر سطح فکری و علمی و اخلاقی به این مسئله می اندیشد ،"حتی آنان که اعتقادی به دین و دیانت ندارند هم میل به جاودانگی را انکار نمی کنند " [10] لذا با توجه به آنچه گفتیم در می یابیم که جاودانگی و بحث درباره آن می تواند مرتبط باشد با سعادت و شقاوت انسانها ، با این وصف پرداختن به مسئله جاودانگی امری با ارزش و ضروری می نماید .

    ثانیاً : اعتقاد به زندگی پس از مرگ می تواند نقشی بسیار مهم در منش و خلق و خوی فردی و اجتماعی بشر داشته باشد . عده ای در دنیا به دنبال رفاه ، آسایش و لذت هستند لذا با پیام های رحمت بخش ادیان مبتنی بر این که فقط صالحان از چنین نعمت هائی برخوردار خواهند شد به تلاش در مسیر عمل بر وفق دستورات ادیان سعی و کوشش می کنند تا خود را به لذتهای آن جهان برسانند ، چرا که آنچه در آن سرا میسر است در این دنیای فانی و پست امکان ندارد . عده ای دیگر که روحیه " دوری از مشکلات " [11] و دردسرها را دارند ، سعی می کنند با عمل بر وفق قوانین الهی ، خود را از عذاب هایی که دین آن ها را برای بدکاران معرفی کرده است ، برهانند . کسانی هم که " فضیلت محورند " [12] ، هنگامی که دریابند ، با عمل بر طبق فضایل به سر چشمه فضایل می رسند و غربت هجر به قربت وصل مبدل می شود، با جان و دل در مسیر اخلاقی شدن زندگی می کنند . در کنار آنچه گفته شد دیدگاه کانت که ضامن اجرای اصول اخلاقی را خداوند متعال و بعد از آن میل به جاودانگی می داند . کانت می گوید : " بدون در نظر گرفتن ذات حضرت باری و میل به جاودانگی در انسان ، اخلاق و مفاهیم آن رنگ خود را می بازند ."[13] یادمان نرود که همین مسئله باعث شد که کانت دین یهود را به خاطر عدم اشارات واضح در تورات به جاودانگی و زندگی پس از مرگ ، طرد کرد و آئین یهود را برای همیشه کنار گذاشت . بنابراین ، طرح مسئله جاودانگی ضمن پاسخ گوئی به سوالات بنیادین بشر به فیلسوف و دین پژوه اجازه می دهد تا تصویری هر چه واضح تر از جهان ارائه دهد .

     معنا شناسی " جاودانگی "

آنچه از این کلمه در معنای تحت الفظی آن برداشت می شود این است که کلمه " جاودانگی " در زبان فارسی معادل کلمه " خلود " در عربی و " immortality " در زبان انگلیسی می باشد ، جالب است که هر سه کلمه به معنای "بی مرگی " دلالت دارند . در متون مختلف اصطلاحاتی مختلف برای اشاره به زندگی پس از مرگ دیده می شود ، اصطلاحات هم چون " یوم البعث " ، " یوم النشور " ، " یوم الحساب " ، " یوم القیامه "  و"یوم الحشر " در متون مقدس اسلامی و اصطلاحاتی مثل " eternity " ، " survival " ، " afterlife  "و " resurrection " در زبان انگلیسی یافت می شود . [14]

به نظر می رسد هر یک از این کلمات از وجهه رویکردی خاص به مسئله زندگی بعد از مرگ اشاره می کنند، اما با نگاهی دقیق تر و شاید فنی تر به کلمه eternity  در می یابیم که این کلمه ماخوذه از کلمه لاتین " eternities " است و به جاودانگی از حیث ایجابی آن نگاه می کند ، نه مثل کلمه immortality که به جاودانگی از لحاظ سلبی بودن آن یعنی از حیث سلبی به معنای سلب مرگ دلالت می کند ، بنابراین ما در این بحث بیشترین تمرکز را روی واژه eternity به معنای جاودانگی قرار می دهیم ، هر چند این نکته را نباید فراموش کنیم که مسئله جاودانگی آن چنان با ادیان مختلف گره خورده است که جدا کردن آنها از یکدیگر بسیار مشکل و شاید ناممکن می نماید .

جاودانگی در هندویسم -  اسلام و قرآن

شاید برای خیلی ها عجیب باشد اگر بدانند که اعتقاد به جاودانگی در هند قدمتی بسیار طولانی و عمیق دارد . کلمه " amrta  " در وداها که مشتمل بر " a " و " mrta " است ، به معنای بی مرگی است . در " ریگ ودا " [15] انسان ، موجودی ثنوی است . انسان دارای " اسو" [16] به معنای عامل حیات و " منس " [17] به معنای روح آن چه در قلب جای دارد است . اوپانیشادها [18] از " آتمن " [19] سخن گفته اند که آن را معادل کلمه ( خود ) می دانیم . " آتمن " امری نامیرا در انسان است که درصدد وحدتی متعالی با "برهمن " [20] است . آدمی بنابر آنچه در گذشته انجام داده یعنی کارهایی که در طول زندگی دینویش به انجام رسانده و از آن به " کارما " [21] یاد می شود ، به بدن موجودی دیگر وارد می شود . اینجاست که آتمن افراد خوب به بدن موجودی شریف تر و آتمن افراد شریر به بدن موجودی پست تر وارد می شوند ." تناسخ آتمن در بدن های مختلف ادامه می یابد تا جایی که شایستگی با برهمن را پیدا می کند[22]" . تنها در این صورت است که شخص به جاودانگی می رسد . دین اسلام به عنوان آیین جاوید با مسئله جاودانگی به عنوان یکی از محوری ترین مفاهیم برخورد می کند . اگر به آیات قرآن کریم نگاهی گذرا داشته باشیم در می یابیم که انسان ها پس از مرگ هرگز نمی میرند . بلکه زندگی آنان در جهانی دیگر آغاز می شود ."در قرآن کریم 113 بار از معاد و چگونگی آن سخن گفته شده است[23]". در سوره آل عمران آیه 169 آمده است : " و کسانی که در راه خدا کشته شده اند را هرگز مرده مپندارید ، بلکه آنان زنده اند و نزد خداوند روزی داده می شوند . " به علاوه در سوره مومنون آیات 99 و 100 می خوانیم " هنگامی که مرگ یکی از آن ها فرا می رسد ، می گوید : ای پروردگار من ، مرا باز گردان شاید کارهای شایسته ای را که ترک کرده بودم ، انجام دهم . هرگز ، این سخنی است که او می گوید و پشت سر او برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند . "

در قرآن کریم دو کلمه" جنه" و " جهنم " بارها تکرار شده است ، جایگاه خوبان جنه و مکان عذاب بدکاران جهنم به کرات در قرآن آمده است ، چرا ؟ قرآن کریم خود پاسخ می دهد ، می فرماید : جهان دنیوی سرانجامی دارد و در پی آن جهانی دیگر آغاز می شود . از آیات قرآن بر می آید که در روز قیامت که سرانجام جهان دنیوی و آغاز جهانی دیگر است ، آشوب هول انگیز بر می خیزد ( نازعات 79 آیات 6-9 ) ، فرقان 25 آیه 25 ، مزمل 73 آیه 18 و .... هم چنین در آیات متعددی از قرآن کریم به اوصاف بهشت و نعمت های آن و نیز اوصاف جهنم و عذاب های آن اشاره شده است ، به عنوان مثال براساس آیات سوره واقعه مردم در قیامت به 3 دسته تقسیم می شوند : مقربان درگاه الهی که در بهشت هایی پر نعمت ماوی دارند .اصحاب یمین که در مرتبه ای پایین تر قرار دارند ، در بهشت هایی با درختان سدر و موز با سایه هایی دائم منزل دارند . اصحاب شمال که در برابر باد سموم و آب جوشان و سایه ای از دود سیاه که نه سرد است و نه خوش ، زندگی می کنند . حقیقت این است که استدلال هایی فراوان و تصاویری بی بدیل در قرآن کریم مبنی بر وجود جهان دیگر و زندگی پس از مرگ وجود که انشاء اله در قسمت های بعد دقیق تر به آنها می پردازیم .

    فصل اول: روح و جاودانگی آن در قرآن کریم

  آنچه مسلم است از دیدگاه قرآن کریم و دین مبین اسلام ، انسان برترین موجودات عالم و بهترین میوۀ درخت آفرینش است که حضرت حق ، هستی را به خاطر او آفریده است و زمین و زمان را عرصۀ خلافت او قرار داده است . خداوندگار عالم انسان را با دست قدرت خویش از گِل خاصی آفرید و از روحی که مخصوص بود در کالبد او دمیده ساخت .«چنین بود که پروردگارت به فرشتگان فرمود همانا من آفرینندۀ انسانی از گِل هستم ، پس چون او را استوار بپرداختیم ، و در آن از روح خود دمیدم برای او به سجده در افتید ![24]قرآن کریم صراحتاً به ما می گوید که جایگاه انسان ، خلافت الهی و جانشینی حضرت حق برروی این کرۀ خاکی است و او یعنی انسان برتر از جمیع ملائکه می باشد.[25] در قرآن می خوانیم که « تمام آنچه را که در روی زمین است برای تو ای انسان آفریدیم [26]» از این آیه چنین استنباط می شود که خداوند وقتی انسان را خلیفۀ خویش قرار داده است یعنی به او اختیار و اقتدار تمام داده تا در زمین به دخل و تصرف بپردازد و بلکه آنچه در زمین و آسمانها وجود دارد برای اوست و در تسخیر او می تواند قرار گیرد اگر تلاش کند و بخواهد.از سوی دیگر ، ماجرای سجدۀ فرشتگان و عدم اطاعت ابلیس که از فرشتگان نبود اما شأن و منزلتی مثل آنان داشت ، باعث شد که ابلیس طرد گردد و مجازات عظیم او به قیامت کبری موکول گردد.[27]همین امر خود حاکی از شأن و منزلت بی بدیل و رفیع انسان است ، آنجا که در سورۀ تین می خوانیم « انسان را در بهترین حالات آفریدیم و سپس او را به فروترین جایها باز گردانیدیم ، مگر آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند که پاداشی بدون کاستی و منت برای آنها مهیا است[28] .اینکه خداوند انسان را از گِل خاصی آفرید و از روح مخصوص به خود در او دمید در نگاه اهل عرفان بدینگونه تلقی می شود که خداوند خواسته انسان راه کمال را از همین زمین خاکی شروع کند و سیری داشته باشد تااوج  آسمانها ، خداوند انسان را آزاد آفرید تا امکان یابد در مسیر کسب علم و معرفت گام نهد، خود را ارتقاء دهد و بداند که بر بسیاری از مخلوقات فضیلت و برتری دارد .  " متكلمان اسلامی با توجه به آیات قرآنی معاد جسمانی را امری ضروری و از ضروریات دین می‌دانند زیرا ثواب و عقاب جسمی فقط با وجود بدن امكان پذیر است. علامه طباطبائی نیز معتقد است معاد بازگشت كامل اشیاء است. حال اگر وجود چیزی دارای مراتب باشد مراتبی كه به نوعی با هم متحدند، در حقیقت در معاد تمام وجود آن بازگشته است. پس الحاق بدن انسان به روحش ضروری است. اگر بدن بعدی با بدن قبلی مقایسه شود، بدن آن جهانی عین بدن دنیوی انسان است.اما اگر خود انسان بعدی(با بدن بعدی) با انسان پیشین (با بدن پیشین) سنجیده شود، عین آن نه مثل آن خواهد بود. چون شخصیت انسان به روح اوست که در هر دو بدن یکی است.[29]"

قرآن کریم می فرماید : « و به یقین ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا برنشاندیم و از پاکیزه ها روزیشان دادیم و آنها را برتری دادیم[30] »از همۀ آنچه بیان شد و ارائه نمونه ای از آیات قرآن کریم در این باب خواستیم نتیجه بگیریم  که همۀ این مقامات بزرگ بشری و کرامات بی نظیری که به او در پهنۀ هستی داده شده است ، بخاطر آن است که خداوند در کالبد او و در جسم مادی اواز روح ویژه و خاصی که مخصوص خودش بود دمید و او را درواقع خدائی و آسمانی خلق کرد . در بخش بعد با اشکال و صور مختلف کلمه روح و نفس مطمئن بیشتر آشنا می شویم .قرآن کریم آفرینش انسان را در دو مورد بررسی می کند یکی آنکه انسان و آفرینش او را از خاک و گِل یا نطفه و مراحل تکاملی آن توضیح می دهد و دیگری آنکه برای انسان حقیقت دیگری نیز قائل است که از آن به روح و گاهی به خلق دیگر تعبیر می کند .

قرآن کریم می فرماید : « ثم أنشاناه خلقاً آخر ...[31]»که این آفرینش دوم ، چیزی جز ایجاد حیات انسانی نیست که روح آن را صورت می دهد ، یا در جای دیگری می فرماید :«فاذا سّوتیه و نفخت فیه من روحی [32]» یعنی هنگامیکه که کار آن را به پایان رساندم و از روح خود در آن دمیدم . با کمی تأمل و تفکر در این آیات در می یابیم که وجود روح از نظر قرآن کریم امری مسلم و حتمی است . همچنین در این آیات به جنبه ای غیر از جنبۀ فیزیکی و مادی اشاره شده است ؛ هر چند که ایجاد آن حقیقت دیگریا همان روح همراه کامل شدن جنبۀ مادی بدن انسان بوده است ، البته باید دقت داشت که ما به هیچ وجه آنگونه که مادیّون اعتقاد دارند و آفرینش انسان را محصول فعل و انفعالات مکانیکی و مادی می دانند ، فکر نمی کنیم و اعتقادمان چیز دیگریست .از سوی دیگر در تعالیم و آموزش های دینی تأکید می شود که پروردگار جهان به انسان بسیار نزدیک است ، نزدیک تر از هر چیزی . پس بر انسان لازم است که به چنین قرب و نزدیکی واقف باشد و آنچنان خویشتن خویش را به ذات مقدس ربوبی نزدیک بیند که در ارتباط با آن بلند مرتبۀ بی همتا ، نیرو و عزت و عظمت خود را درک کند . حالا سئوال اینست خداوند به جسم انسان نزدیک است یا به روح او ؟ قرآن کریم پاسخ می دهد .«و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون [33]» یعنی ما به او از شما نزدیکتریم لیکن شما معرفت و بصیرت ندارید ، که در اینجا باز به وجود روح که امری نادیدنی و لطیفه ای نامرئی است اشاره شده است . البته برای اطمینان بیشتر به آیات بعد از همین آیه ای که اخیراً ذکر شد از سورۀ واقعه باید دقت داشت چرا که دقیقاً در آیات 86 و 87 به وجود روح به عنوان امری حقیقی که هرگز انسان نمی تواند آنرا به کالبد جسم مردگان باز گرداند اشاره شده است .

وقتی کلمه روح را در آیات نورانی قرآن کریم جستجو می کنیم به معانی و کاربردهای مختلفی از این کلمه در قرآن کریم بر می خوریم ، که کاربرد این کلمه را در معانی مختلف روشن می سازد :

کلمه روح مترادف برای " جبرئیل " یعنی فرشته وحی گرفته شده است . " نزل به الروح الامین " [34]

کلمه روح بعنوان موجودی مستقل مثل سایر فرشتگان می باشد .

" تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر "[35]

کلمه روح به حضرت عیسی ( ع ) اشاره دارد .

 " انها المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمه القاها الی مریم و روح منه ... " [36]

کلمه روح به معنای " وحی " به کار رفته است .

" یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده ... " [37]

کلمه روح در معنای " حیات و زندگی اضافه شده به انسان می باشد .

" فاذا سویته و نفخت فیه من روحی " [38]

در کدام و نظر مفسران قرآن کریم ، همچون علامه طباطبائی و دیگران ، مردم با همه اختلافی که درباره حقیقت روح دارند ، در این معنای آخر یعنی حیات اضافه شده به انسان که معادل روح است با هم توافق و سازگاری دارند .

کلمه نفس بارها و بارها در قرآن بکار رفته است بعضی می گویند تا 195 بار این کلمه در قرآن آمده است ، ما در اینجا ضمن ذکر چند مورد کاربرد کلمه نفس در معانی مختلف به ذکر یک نمونه از آیات که کلمه نفس با روح یکی می باشد می پردازیم

1- نفس در معنای خداوند متعال ، .

"کتب ربکم علی نفسه الرحمه " [39]

2- نفس در معنای انسان به کار رفته است .

" انه من قتل نفسا بغیر نفس "[40]

3- نفس در معنای " عقل " بکار رفته است .

" و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه "[41]

4- نفس در معنای " قلب " بکار رفته است . در مواردی دیده می شود که از نفس بعنوان درون و قلب انسان اراده می شود .

 

" ... و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله ... " .[42]

5- نفس در معنای " روح " بکار رفته است . در این آیات نفس ، حقیقت انسان است که بدن مادی ، ابزار فعل او می باشد و هنگام مرگ از آن جدا و قطع می گردد و به عالم دیگر سفر می کند .

" یا ایتها النفس المطمئنه " [43]

یا " الله یتوفی فی الانفس حین موتها ... "[44]

لازم به ذکر است که ما در این مطالعه به همین معنای اخیر نفس یعنی معادل " روح " آن ، استناد داریم و در باب آن گفتگو می کنیم . چرا که این جنبه از نفس در عرف دینی " روح " نامیده می شود .

      فصل دوم: روح و جاودانگی آن در اوپانیشادها

پیش از آنکه به بحث آفرینش انسان بپردازیم اجازه بدهید کمی درباره آفرینش هستی در اوپانیشادها صحبت کنیم . در اوپانیشادها از خدایان متعددی سخن به میان می آید که آنها علل اوّلی در ایجاد هستی هستند ، این خدایان گاهی با یکدیگر هم رتبه اند و یک نقش دارند و حتی گاهی اسامی آنها به جای هم بکار می رود . گاهی این خدایان با هم مساوی یا گاهی نسبت به هم برتری دارند .برهمن ، پرجاپتی را بوجود آورد بعد پرجاپتی خدایان دیگر را  . البته طرح مسئله آفرینش در هندوئیسم تا حدود زیادی مبهم است و از انسجام کافی برخوردار نیست  اما بطور کلی فیلسوفان این آئین پذیرفته اند که در حقیقت ، تکثر جهان به یک واحد مجرد یعنی «برهمن» وابسته است. در موند که اوپانیشاد آمده است : برهمن با قدرت تمرکز و مراقبه بسط می یابد. آن گاه ماده بوجود می آید و از ماده حیات ، ذهن، عقل ، هفت جهان و از کارهایی که در جهان ها انجام می شود ، رشته بی منتهایی از آثار و نتایج کارها به دنبال می آید .امّا آفرینش انسان ؛ در نگاه اوپانیشادها بشر دارای دو بعد مادی و غیر مادی است یعنی به بیان دیگر دارای جسم و روح است . «انسان دارای خود فردی است که آنرا جیوآتمن می نامیم و از سوئی دارای خود کلی یا کیهانی است که آنرا پاراآتمن می گوئیم[45]». در اوپانیشادها رابطه خاستگاه انسان با خداوند و اینکه انسان به صورتی یا طریقی فرزند خدا دانسته می شود مطرح است و می گوید خدا، انسان را از عنصر یا سرشت خودش آفرید [46]. یعنی به ما می گوید که فرشته ها یا همان خدایان؛ انسان ها و دیوها که فرزندان پر جابتی هستند را آفریده است . امّا پوروشه چیست ؟ purusa  در اوپانیشادها اشاره دارد به مفهمومی دیگر درباره انسان و گاهی برابر آتمن می باشد ، به معنی آنچه در پناهگاه قلب ساکن است یعنی روح یا روان آدمی که مرحله دیگری از مراحل زیستی را طی می کند[47]. وقتی مرگ انسان فرا می رسد پوروشه به همراه نیروهای دیگر از جسم مادی جدا می شود و به جسم لطیف می پیوندد . در پایان این بخش باید گفت که در اوپانیشادها اگر پوروشه به آتش ، آفتاب، باد و ... تشبیه می شود [48]، منظور همان وحدت آتمن و برهمن است که به جز آتمن یعنی همان پوروشه چیزی وجود ندارد و هر چه هست همان است . در بحث های قبل در باب کلمۀ روح در قرآن کریم صحبت کردیم . حال اگر در خصوص آتمن و آفرینش او در اوپانیشادها بخواهیم بطور ساده و بسیط شرحی ساده داشته باشیم باید گفت که برای درک آتمن ، جسم مادی انسان و اعضای بدن او به عنوان تمثیل آورده می شود[49] ! تفاوت جسم با آتمن شاید اینگونه باید ذکر شود که تا بدن آدمی حیات دارد ، محل قرار گیری آتمن است و آتمن به جسم تعلق دارد ، اما همین که مرگ انسان فرا می رسد آتمن از وجود جسم رها می گردد[50]. در اوپانیشادها آنجا که سخن از آتمن به میان می آید در واقع کلمۀ «خود» جلوه گر می گردد و آتمن که امر جاوید و نامیرا در انسان است همواره در پی وحدت با برهمن است . تعبیر از نفس ناطق به آتمن که بارها در اوپانیشادها آمده است ، غالباً اشاره به روح باطنی و جوهر نفسانی دارد که غیر محسوس است و از بدن و جسم به کلی متمایز است . برهما همان وجه کلی عیانی است و آتمن یعنی روح فردی نهانی ، که هر دو همان نفس قدسی و حقیقت نهایی می باشند ، که از آن به « برهمن- آتمن » تعبیر می شود و هر دو مقام ظاهر و باطن در واقع یکی هستند و جدایی ندارند ، همان که در زبان سانسکریت اینگونه بیان می شود «تت تو ام اسی [51]» یعنی تو اویی.

در گذشته گفتیم که اوپانیشادها از " آتمن " سخن گفته اند که آن را معادل کلمه " خود " می دانیم . " آتمن " امری نامیرا در انسان است که درصدد وحدتی متعالی با " برهمن " است . تعبیر از نفس ناطق به آتمن که بارها در اوپانیشادها آمده است غالبا اشاره به روح باطنی و جوهر نفسانی است که غیر محسوس است و از بدن و جسم به کلی متمایز می شود .

در اینجا این سوال پیش می آید که پس " نفس " یا اگو [52] چیست ؟ تعبیر به نفس یا اگو یعنی همان حقیقت ذات و گوهر واقعی غیر معلوم که در بدن انسان جای دارد .[53] در قسمتهای زیادی از اوپانیشادها می بینیم که بر خلاف آنچه که مردم عقیده دارند و می گویند روح انسان فردیت و استقلال دارد ، در اوپانیشادها به ما می گوید که مابین برهما و آتمن یک هویت مشترک یا وحدت کامل وجود دارد و همه نفوس در تمام ظواهر و مظاهر خود همان برهما هستند .[54]

در بریهد آرنیکه آمده است : " به من بگو ، که ظهور و تجلی برهما کیست ، ن آن که ماوراء بصیرت و بینش ماست . آنکه روح همه چیز است . " و خود پاسخ می دهد : " او روح توست "[55] .

از همه این بیانات این نتیجه کلی برای ما حاصل می شود که ، روح و روان آدمی و روح کیهانی یا " جان جهان " که آن را پارآتمن گویند ، شی واحدند و جدایی ندارند ، و در زبان اوپانیشادها به این معنی تفسیر شده است که سانسکریت " تت توام اسی" یعنی" تو اویی " [56] برهما ، یعنی وجه کلی عیانی و آتمن یعنی روح فردی نهانی ، که هر دو همان نفس قدسی و حقیقت نهایی می باشد . که از آن به " برهمن آتمن " تعبیر می شود هر دو مقام ظاهر و باطن هر دو یکی هستند .حقیقت امر این است که در میان اوپانیشادها و آنچه در بهگود گیتا آمده اگر مقایسه ای منصفانه صورت گیرد در می یابیم که بی تردید بهگودگیتا بحث جاودانگی را از اوپانیشادها اخذ کرده است .[57] در اوپانیشادها بطور واضح از جاودانگی انسان سخن به میان آمده است ، آنجا که می گوید " زوال بدن و جاودانگی روح " و آن را با تمثیل درخت و روح بیان می کند .[58] تن را مرگ در می یابد ، اما جان لایزال ، تغییر ناپذیر و نامحدود است .در عصر جدید ، نظریه نوینی در اوپانیشادها به ظهور رسیده است که می گوید : " سرانجام هر دوری از ادوار جهان یعنی کالپا که دوره خلقت و آفرینش است به پایان می رسد " .[59] روزی می رسد که تمام ارواح در گیتی از اجساد جدا می شوند و در یک حال بیسکون قرار می گیرند و پس از یک دوره طولانی از سکون و سکوت یعنی " پرالایا " دوباره دستگاه آفرینش به راه می افتد . عالم معدوم زنده می شود و ارواح ، که در سکوت و سکون بودند باز به جنبش در می آیند . همه کاینات ، از گیاهان و جانوران گرفته تا آدمیان و شیاطین ، در پیکرها و ابدان تازه و نو جایگزین می شوند .[60] بله ، این مبانی و تفکرات که در اوپانیشادها به عنوان اصل و هسته ی نخستین بودند بعدها خود را در شکل مکاتب فلسفی هند بروز دادند که بحث دوباره آنان و نظراتشان در این خصوص در حیطه کار مطالعاتی ما نیست .

   فصل سوم: مقایسه و نتیجه گیری

آنچه مسلم است اینست که جهان آفرینش و خلقت انسان در قرآن کریم با دیدگاهی کاملاً واقع گرایانه و حکمت آمیز  بیان شده است . بعلاوه ، دانشمندان و متفکران اسلامی با برداشت فلسفی و واقع گرایانه از آیات مربوط به انسان  و آفرینش او به تفسیر جایگاه انسان و خلقتش  پرداخته اند . در خصوص مسئلۀ روح هم اوضاع در اسلام و قرآن به همین منوال است یعنی از آنجا که روح مغایر با ساختمان مادّه دارد و اصول حاکم بر آن غیر از اصول این باب فرموده اند : «روح از عالم اوست [61]»یعنی روح از خداوند است و خلقتی اسرار آمیز دارد . حضرت رسول (ص) حتی بعد ها در باب روح بیشتر توضیح دادند و فرمودند: «بهره شما انسانها از علم و دانش کم و ناچیز است ، بنابراین چه جای شگفتی دارد که رازهای روح را نشناسید ، هرچند از همه چیز به شما نزدیک تر است .[62]» خداوند متعال آنجا که می خواهد عجز و ناتوانی کافران و ناباوران به ذات الهی را به تصویر بکشد می فرماید: «اگر راست می گویید آن (روح)را به انسان مرده برگردانید[63]». حقیقت این است که با توجه به اشارۀ صریح قرآن به عدم توانائی انسان در بازگرداندن روح به جسم خود ، خداوند متعال خواسته پیچیدگی امر روح را حتی برای انسان که اشرف مخلوقات و اکمل موجودات است بیان کند. قرآن کریم روح آدمی را بعنوان عظمتی بی بدیل معرفی می کند که مارا از حیوانات جدا می سازد و برترین شرف و بزرگی را برای ما به همراه دارد ، روح است که باعث تمام قدرت و فعالیت ما می شود و سرچشمۀ همه امور دنیوی و اخروی ما محسوب می شود ، به کمک روح ما اسرارعلوم را می شکافیم و به اعماق هستی و اسرار آن پی می بریم [64]. نهایتاً باید گفت که روح از امر خداوند است یعنی موجود و مخلوق بی واسطه و ملکوتی و ویژۀ الهی است، چنانکه در روایت هم داشتیم که روح از عالم ملکوت و از قدرت بی واسطۀ خداوند متعال است . از روایات اهل بیت علیهم السلام است که فرمودند :« به ما رسیده ، که روح به عنوان مخلوقی برتر از جبرئیل و میکائیل معرفی شده که با پیامبر (ص) و امامان (علیهم السلام) همواره همراه بوده است و آنان را در خط سیرشان از هر گونه انحراف باز می داشت[65] ! تذکر این نکته در اینجا ضروری است که این روایات با آنچه در تفسیر روح آمده است نه تنها مخالفتی ندارد ، بلکه با آنها هماهنگ است چرا که روح آدمی مراتب و درجاتی دارد ، آن مرتبه ای از روح که در پیامبران و امامان است مرتبه فوق العاده بالا و والایی است که از آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نیز آگاهی و علم فوق العاده است و مسلماً چنین مرتبه ای از روح از همۀ فرشتگان برتر خواهد بود ، حتی از جبرئیل و مکائیل که فرشتگان مقربند . در پایان این قسمت از بحث می رسیم به رجعت روح و بازگشت نفس مطمئن که در قرآن صراحتاً بیان گردیده است ، آنجا که خداوند متعال می فرماید « ای نفس قدسی و ای دل آرام ، امروز به حضور پروردگارت باز گرد راضی و خشنود[66]» روح یا همان نفس مطمئن سرانجام به سوی مبدأ و سرچشمۀ اصلی خود که همانا ذات  حضرت حق (جل و علی) است باز می گردد و این همان رویکرد وحدت وجودی به مسئله هستی و انسان است که می تواند محور وحدت متفکران اسلامی واوپانیشادی قرار گیرد . حال ببینیم بحث آتمن در اوپانیشادها چگونه با روح در قرآن کریم مرتبط و یا متفاوت می باشد . همسانی و عینیت آتمن با برهمن که در ضمن مباحث پیشین آمد مکرر به ما می گوید که خود حقیقی انسان همان خداست ، یا آتمن همان برهمن است. در مهاواکیه ها خواندیم که خود همان خداست که در نتیجۀ آمیختن با ناخود، یا خمائم مادی ، حقیقت الهی خود را فراموش کرده است . اداراک و فهم این همسانی و هم اوئی نقطه اوج معرفت و عرفان و شاید غایت سلوک سالکان هندی است ، وقتی در مراتب سلوک در تصوف و عرفان اسلامی صحبت از مقام طلب و رسیدن به فنا می شود همین امر که در هندوئیسم هدف نهایی بود تداعی می شود . معرفت به برهمن همانست که در ماندوکیه اوپانیشادو سایر اوپانیشادها تشبیه شده است به دانه های برنج یا بذر جوی کوچک که در درون دل آدمی است و در عین حال از زمین و آسمان و همۀ جهان بزرگتر است ؛ در قرآن کریم آنجا که انسان را از اضطراب به سوی آرامش می خواند می فرماید : دل های شما آرام نمی گیرد مگر با یاد خدا که اینجا هم همسانی بین قرآن و اوپانیشادها در رجوع  به خداوند متعال یا برهمن هویداست . شاید اینکه می گویند « گر به خود آیی به خدایی رسی ! نتیجۀ همسانی آتمن و برهمن را می خواهدبازگو کند و غیر مستقیم به ما می گوید : حضور الهی در ذات انسان است .

نکته دیگر اینکه ، شناخت خدا در قرآن و اوپانیشادها شباهت بسیار با یکدیگردارند ، در قرآن کریم می خوانیم ؛ خدا در قلب های شکسته است در اوپانیشادها در ماندوکیه هم می خوانیم که خدا را از طریق تجربه روحانی و قلبی می تواند شناخت نه از راه منطق و فلسفه . همانگونه که مسئله روح در قرآن کریم با دنیا و عقبی انسان آمیخته است در اوپانیشادها هم به وضوح در می یابیم که آتمن به عنوان روح یا درونی ترین حقیقت انسان به عنوان روح کیهانی یا درونی ترین حقیقت جهان در وجود انسان جاری و ساری است .

 

بطور کلی باید گفت قرآن کریم کلمه " روح" و " نفس " را بارها بکار برده که به ذکر نمونه هایی از آن پرداختیم . در قرآن کریم کلمه روح و نفس در معنای فلسفی آن که جوهر مجرد روحانی می باشد به کار رفته است ، مثل آنچه در سوره سجده آیه 19 یا سوره زمر آیه 42 می خوانیم . خداوند متعال این حقیقت وجودی را در هنگام مرگ از انسان باز می ستاند و آنرا در عالم برزخ با زندگی جدید و بدن مثالی همراه می سازد ، تا آنکه یوم النشور فرا برسد و ابدان آدم از اول تا به آخر از قبرها سر برآورند و میزان بنا شود و جهان اخروی تا جاوید همیشگی پذیرای آنان باشد .

از سوی دیگر ، مجموعه مقالات اوپانیشادها هم اصالت بعد روحانی و جاودانگی روح را به صورتهای گوناگون مورد بررسی و اهتمام قرار داده اند و در پایان بر جاوید بودن " آتمن " در وصال همیشگی با برهما صحه گذاشته اند . در این مجموعه مقالات همانطور که قبلا هم آمد خواندیم که : " روح و روان آدمی و روح کیهانی (پارآتمن ) همه یک شی واحدند و جدایی ندارند . در این مقالات باز به حشر مردگان و ادوار جهان یعنی (کالپا) اشاره شده و همچون سایر ادیان بزرگ به رستاخیز مردگان و جهان غیر مادی تاکید شده است .

 

 

Template Design:Afzadi